شاعر: غلامرضا سازگار





 
هلال خون، مه خون، ماه اشک، ماه عزاست
عزای کیست؟ گمانم عزای خون خداست
خمیده قامت گردون، شکسته پشت فلک
روانه خون دل از چشم آدم و حوّاست
پریده رنگ ز رخسار احمد و حیدر
شراره‌ی دل زهرا، صدای وا ولداست
سرشک دیده‌ی زهرا، روان زقلب افق
قدخمیده‌ی زینب، هلال ماه عزاست
قسم به جان حسین ای هلال خون برگرَد
که در تو زخم علمدار کربلا پیداست
بگو فرات نجوشد که آب تشنه لبان
در این طلیعه‌ی خون اشک دیده‌ی سقاست
بگو به لاله نروید که چند روز دگر
ورق ورق به روی خاک، لاله‌ی لیلاست
بگو به مهر نتابد که رأس پاک حسین
فراز نیزه چو خورشید روز عاشوراست
زگوش دخترکی خون روان بود گویا
که گوشواره‌ی او یادگاری زهراست
حسین بود خدایی، خدا حسینی بود
از آن زمان که جهان وجود را آراست
سرشک دیده‌ی میثم هماره جاری باد
که اشک دائم او وقف سیدالشهداست